رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

unforgettable moments

آمپول

سلام عشقم دیروز غروب رفتیم دکتر . آخه چند وقت که هی میگی سرم گیج میره ... یا یه کم راه میری میگی خسته شدم . پنج شنبه همش میگفتی پاهام درد میکنه ! نمیدونم راست میگی یا خودت رو برام لوس میکنی ؟ بهر حال چون یه کم سرما هم داشتی رفتیم دکتر . پسر خیلی خوبی بودی و اصلا گریه نکردی . امروز صبح هم رفتیم آزمایش دادی. ازت خون گرفتن . الهی برات بمیرم زیاد گریه نکردی . منم دیشب به خاله فرنوش گفتم یه سوپرمن گنده بخره که امروز بهت بدم . و تو با دیدن اون زود ساکت شدی . حالا تا هفته دیگه که جواب آزمایش بیاد من دق میکنم . ایشاله که هیچی نیست ... عاشقتم دیشب با  نخ دندون  اسپایدر شده بودی چقدر با هم خند...
30 مهر 1391

زمین و سه روز تاریکی ؟!!!

آیا زمین تا سه ماه دیگر نابود می‌شود؟ دانش > فضا - همشهری‌آنلاین: یکی از عجیب‌ترین نظریه‌هایی که درباره سال 2012 وجود دارد نظریه‌ای درباره نابودی، تخریب یا تاریکی سه روزه زمین است که به تازگی در قالب ایمیل‌های مختلف که تلاش شده تاثیر‌گذار باشند، به همراه لینکی از وب‌سایت ناسا در میان کاربران اینترنتی منتشر شده‌است. این نظریه عجیب می‌گوید در سال 2012 خورشید و زمین و مرکز کهکشان راه‌شیری، یا همان ابر قطور کیهانی میانی کهکشان  با یکدیگر همتراز می‌شوند و آسیب‌هایی به زمین وارد خواهد آمد، یا به گفته این ایمیل،‌ زمین برای سه روز در تاریکی مطلق فرو ...
26 مهر 1391

تصمیم کبری

  سلام پسر گلم از این لحظه تصمیم گرفتم این جمله رو همیشه توی ذهنم تکرار کنم : از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر  وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است... ...
26 مهر 1391

تولدم

سلام امروز روز تولدم البته دیگه وقتی آدم از 30 میره اون طرف تر دیگه ذوقی برای روز تولد نمیمونه ! شاعر میگه : ای دل دیگه بال و پر نداری                داری پیر میشی و خبر نداری البته من خودم خبر دارم ! پسرم دیشب اتفاق بدی افتاد . بخاطر پدر نادون تو که به جای آب یه چیز دیگه ..... میریزه توی بطری و میذاره روی میز ، الهی برات بمیرم که اون زهر مار رو به جای آب خوردی . خدا لعنتت کنه امیر ! ایشاله یه روز که خیلی تشنه هستی و داری از تشنگی میمیری به جای آب یه لیوان پر مشروب بخوری تا جگرت بسوزه . این هم تاریخ اولین باری ...
18 مهر 1391

روز جهانی کودک 3

سلام عشقم امروز روز کودک  ! سه سال از دوران کودکی تو گذشت ! هر چند که به قول مادرها،   بچه ها هیچ وقت برای پدر و مادرها بزرگ نمیشن ! درست که من برای مادرم شاید هنوز بچه باشم ولی دیگه کسی روز کودک رو به من تبریک نمیگه ! بگذریم .... من رفتم حموم بعدش چون حموم رو شستم ، طولانی شد اومدم دیدم امیر خوابیده و  تو پیش امیر دراز کشیدی و یه سیب هم از توی یخچال برداشتی داری میخوری .       این فرنوش من رو اذیت میکنه . همش منو ماچ میکنه .. ولی منم چاره ای ندارم ! .... وای اینجوری حرف میزنی دلم میخواد بخورمت... از جمعه تا حالا همش ازم میپرسی : "...
17 مهر 1391

آقا غوله !

سلام پسر گلم بالاخره راحت شدیم . امیر لباس سوپر من رو برداشت و قایم کرد . و به تو گفت که آقا غوله اومده و لباست رو برده . الهی برات بمیرم که اون روز خیلی گریه کردی . من هم رفتم برات اسباب بازی خریدم . ولی تو هنوز اون لباس رو فراموش نکردی . همش بهم میگی :" مامان ، آقا غوله لباس سوپر من رو آورد ؟ " من اصلا نمیتونم بهت دروغ بگم ، فقط میگم نمی دونم . از خواب بلند میشی میگی : مامان آقا  غوله لباس من رو آورد ؟ آخه من بهت چی بگم ؟ ... ولی خب بالاخره راحت شدیم ...   ...
16 مهر 1391

خسته ام

رهام جون دیگه واقعا خسته شدم دیگه نمیدونم باید چکار کنم ، تو همش گریه میکنی . برای هر چیز کوچیکی گریه میکنی . لباس فرم مهد کودک دیروز آماده شد . قیامت کردی که این رو نمیپوشم . دیشب به حدی گریه کردی که ، حالت بهم خورد و  بالا آوردی ، به خدا دیگه نمیدونم چکار کنم . این لباس لعنتی سوپرمن هم که برای ما شده درد سر . امیر هم که اصلا هیچی حالیش نمیشه . فقط بیشتر عصبانی میشه و به جای اینکه به فکر چاره باشه ، همش بد و بیراه میگه . خلاصه دیشب اوضاع خیلی بدی بود و من فقط گریه کردم . الهی برات بمیرم . در حالی که خودت داشتی گریه میکردی منو دلداری میدادی ، بهم میگفتی : " گریه نکن "   ...
12 مهر 1391

پسر عمو !

سلام خوشکل مامان دیروز پسر عموی من ( مهدی ) بعد مدتها یه سری اومد رشت . خلاصه با هم از سر کار ( من ) اومدیم خونه مانی نی دیدم تو گردنت رو کج کردی . مامان میگه بد خوابیدی ، الهی برات بمیرم که گردنت درد میکنه . بردمت حموم و از حموم که اومدیم تو رفتی خودت موهات رو سشوار زدی . مامان عاشقت با این موهایی که برای خودت درست کردی . خوشکل شدم ؟     ...
11 مهر 1391

من حالم خوب !

سلام خوشکلکم ! الان 3 روز سرما خوردی . دماغت گرفته و یه کم سرفه هم میکنی . بهت میگم بیا دارو بخور . میگی : " نه نه نه ممنون ! من حالم خوب ! دیگه سرما ندارم ..." آخه تو چی میگی بچه ؟ ! یک سوال هم هست که هر روز از من میپرسی : " لباس سوپرمن ِ من خشک شد ؟ آخه برای اینکه تو اون رو 24 ساعت نپوشی مجبورم هی خیسش کنم و بگم خیس نمیتونی بپوشی . الهی برات بمیرم که وقتی اون لباس رو میپوشی ذوق میکنی و میخندی فکر میکنی واقعا سوپرمن شدی و میتونی پرواز کنی ... این حس و قیافه تو وقتی لباست رو میپوشی قابل نوشتن نیست ... ...
8 مهر 1391

ماه مهر

سلام پسرکم امروز اولین روز ماه مهر . ماه مدرسه است و تو رو بردم مهد . قرار شد از این ماه شنبه ها هم بری مهد شاید بهتر بشی و عادت کنی . صبح ساعت 6 از خواب بیدار شدی و تا ساعت 8 خوب بودی ولی بعد که فهمیدی قرار بریم مهد شروع به گریه کردی و همش میگفتی : " مهدکودک باید تعطیل باشه " ای کاش قوانین رو ما خودمون برای خودمون وضع میکردیم ! بهر حال من فقط امیدوارم ، و دیگه برام مثل یه آرزو شده که تو فقط حتی شده یک روز با لب خندون بری مهد ! مثل همه بچه های دیگه ... به قول خودت " تو رو اندازه ستاره های آسمون دوست دارم " ...
1 مهر 1391
1